افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۷۲

۱

ای بوستان لاله رویت بهار من

بندد نگار از تو بهار ای نگار من

۲

بر من خزان بهشت ز اردیبهشت شد

تا صفحه نگار تو آمد بهار من

۳

دارم دلی مشوش و آشفته چون نسیم

تا زلف بی قرار تو آمد قرار من

۴

این مار دوش توست، چو ضحاک تازیان،

آخر دمار می کشد از روزگار من

۵

داند که نیست جز شکن زلف پرخمت

گر بگذرد نسیم صبا، بر دیار من

۶

دیگر مباد چین و تتاری به روزگار

با تار چین زلف تو، چین و تتار من

۷

هندوی زلف تیره دلت، کرده از فسون،

همرنگ خویش، بخت من و روزگار من

تصاویر و صوت

دیوان افسر کرمانی به کوشش عبدالرضا افسری کرمانی - عبدالرضا افسری کرمانی - تصویر ۶۸

نظرات