افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۸۰

۱

بوسی به من از آن لب و رخسار عطا کن

ضعف دلم از شربت گل قند، دوا کن

۲

تا فتنه بلایی به وجودت نرساند

جان و دل ما را هدف تیر بلا کن

۳

دیری است که رو بر طرف قبله نکردم

بنمای رخ و ابروی خود، قبله نما کن

۴

خون شد دلم از حسرت مژگان تو، ای ترک

زآن ناوک دل دوز، مرا کامروا کن

۵

روزی به خطا، عنبر از آن زلف بیفشان

وز غالیه، خون در دل آهوی ختا کن

۶

یا زلف منه تا نشوم شیفته خاطر،

یا فکر مشوش شدن باد صبا کن

۷

افسر، مگر آن دولت دیدار بیابی

بر دولت دلدار جهاندار دعا کن

تصاویر و صوت

نظرات