
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۸۳
۱
بهار آمد و در باغ، لاله شد چو پیاله
خوش است در کف ساقی، پیاله غیرت لاله
۲
تو نیز می به قدح ریز و خوی به لاله عارض
کنون که ابر به رخسار لاله، ریخته ژاله
۳
فروخت گل، رخ و افروخت، سرو قامت موزون
هزار زمزمه سنج آمد و تذرو به ناله
۴
تو نیز سرو برافراز و باغ چهره برافروز
که صد هزار تذروت شوند عاشق و واله
۵
کنم ز اشک پیاپی دُرو عقیق تصدق
مبادا آن که برآید به گرد ماه تو هاله
۶
صحیفه رخ دلدار را ببین و چو افسر،
به رغم واعظ ناصح بسوز جمله رساله
نظرات