افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۹۱

۱

ای که اندر زلف مشکین پیچ و تاب انداختی

مشک در چین و تو چین در مشک ناب انداختی

۲

آب دادی هی به چهر و تاب دادی هی به زلف،

تا که از آن آب و تابم زآب و تاب انداختی

۳

کشور معموره دل را که دارالملک توست

رفتی و بی صاحب آن کشور خراب انداختی

۴

لشکری از غمزه آوردی و در اقلیم دل

فتنه راندی، ظلم کردی، انقلاب انداختی

۵

رسم بیداد و جفا پذرفتی از پند رقیب

طرح این نقش امتثالا للخطاب انداختی

۶

بکر معنی را که بد همواره خاطر خواه دوست

افسرا، یکباره اش از رخ نقاب انداختی

تصاویر و صوت

دیوان افسر کرمانی به کوشش عبدالرضا افسری کرمانی - عبدالرضا افسری کرمانی - تصویر ۱۰۴

نظرات