
افسر کرمانی
شمارهٔ ۳۳
۱
غم نیست گر نه ما را دور فلک به کام است
دوری به مانه هرگز خوشتر ز دور جام است
۲
بر بوی وصل جانان خون گشت آخرم دل
خود انتظار گویا، نوعی ز انتقام است
۳
خلق ار به چارده شب، مه را تمام بینند
بینم من آن مهی را کاندر دو شب تمام است
۴
گر روز دیگران را یک شام لازم افتاد
بر چهره، زلفکانش روز مرا دو شام است
۵
می چیست تا بگویم، بی او حرام باشد
خود آب زندگانی بی روی او حرام است
۶
افسر که شعله غم یکباره خرمنش سوخت
دیگر روا نباشد گفتن ورا که خام است
نظرات