افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۳۵

۱

امروز همه خرّمی دولت دین است

این است که این دولت دارای زمین است

۲

شاهد که دهی در عوضش سیم بناگوش

ما را که دل اندر خم زلف تو رهین است

۳

آن رخ نه که بر سرو قدت ماه منوّر

و آن تن نه که در پیرهنت درّ سمین است

۴

جان پیش لبت دادم و خود طرّفه نگاهت

پیداست که این مُعجز و آن سحر مبین است

۵

خوبیت به حدّی که جهانی بتو مایل

ما را به جهانی سر جنگ و دل کین است

۶

تا جان کرا سوزد و پرتو به که بخشد

آن برق جهان سوز که در خانه زین است

۷

این زلف فرو هشته بر آن روی نگارین

یا زنگیکی معتکف خلد برین است

۸

در کام بد اندیش سرشک آمده، افسر

لعل لب دلدار که چون ماء معین است

تصاویر و صوت

نظرات