
افسر کرمانی
شمارهٔ ۵
۱
در پیرهن ای ماه نهفتی بدنی را
و آکندهای ای سرو به گل پیرهنی را
۲
جز سیم بناگوش تو در زلف معنبر
پرورده مگر سایه سنبل سمنی را؟
۳
نفروزد اگر پرتو روی تو به گلشن
گلشن ندهد رونقِ بیتالحزنی را
۴
در باغ اگر بی تو کنم لاله به دامان
برقی است ز دوزخ که بسوزد کفنی را
۵
بیچاره دلم در صف مژگان تو مجروح
گرد آمده در معرکه یک فوج تنی را
۶
کی زندهٔ جاوید شود از کف آبی،
گر خضر ببوسد لب شیریندهنی را
۷
جز خال سیاهی نبود بر دل گردون،
گر ماه ببیند، رخ سیمینبدنی را
۸
داند که چرا پاره کنم پیرهن از درد
دستی که دریدهست ز غم پیرهنی را
۹
آن گوش که از صحبت دلدار بود کر،
گوشی است که نشنیده ز افسر سخنی را
نظرات