
افسر کرمانی
شمارهٔ ۵۴
۱
جز ملک محبت به جهان مملکتی نیست
جز بندگی دوست، در آن سلطنتی نیست
۲
دل می سپرم در دهن افعی زلفت،
در فکرت دیوانه، مرا مشورتی نیست
۳
از مرحمت آزاد غمت را بنوازی
برمن که اسیر تو شدم مرحمتی نیست
۴
این منزلتی نیست که بر چرخ برآیم
جز خاک شدن در قدمت منزلتی نیست
۵
دریاب که وصل تو بود بر من درویش،
آن دولت دایم که در آن مسکنتی نیست
۶
جز در قدمش خاک شود پیکر افسر
بر درگه آن ماه مرا مسألتی نیست
تصاویر و صوت

نظرات