
افسر کرمانی
شمارهٔ ۶
۱
ای که داری هوس لعل لب جانان را
تا لبش را به لب آری، به لب آری جان را
۲
زهر پیماید اگر خواهم از او آب حیات
درد افزاید اگر خواهم از او درمان را
۳
دل ویران من آباد شد از دست غمش
خواجه تعمیر کند خانقه ویران را
۴
حسن را طرفه غروری است، که پور یعقوب،
داد رجحان به زلیخا، ستم زندان را
۵
دل ما را مشکن ای صنم سنگین دل
شیشه دانی تو که پهلو نزند سندان را
۶
دل اگر منزل دلبر نبود، دل نبود
گو مپرور به درون جلوه گه شیطان را
۷
چه توان کرد، که آن خسرو پیمان شکنان،
شکند طرّه، که این سان شکنم پیمان را
۸
افسر ار سجده به دربار وی آرد شاید
میبرد سجده گدا بارگه سلطان را
تصاویر و صوت

نظرات