
افسر کرمانی
شمارهٔ ۶۳
۱
بی زلف تو، چون قرار ما نیست،
جز شام به روزگار ما نیست
۲
چون زلف تو، در رخت، فروغی،
با بخت سیاه، کار ما نیست
۳
تن پروری و خودی ستودن،
در عشق بتان، شعار ما نیست
۴
شب نیست، که آفتاب تابان،
همخوابه زلف یار ما نیست
۵
دل پیش تو و عنان شوقش،
دانی که به اختیار ما نیست
۶
بردم دل و جان، نثار رویش
گفتا: دل و جان نثار ما نیست
۷
یک صید ضعیف تر ز افسر،
در حلقه شهسوار ما نیست
تصاویر و صوت

نظرات