افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۶۹

۱

زنده آن را نتوان گفت که جانی دارد

ای خوش آن دل، که چو ما جان جهانی دارد

۲

گنج ها می طلبد دوست ز ویرانه دل

به من راه نشین طرفه گمانی دارد

۳

سود ما مردن در عشق و زبان، هستی ماست

عاشقی بین، که چه خوش سود و زیانی دارد

۴

گر چو پروانه دل ماست، غزل خوان از چیست؟

ور بود شمع چرا سوز نهانی دارد؟

۵

نکته ها هست بهر زمزمه در هر شاخی

نبود بلبل مست آن که فغانی دارد

۶

رفت جانان و برفت از تن ما تاب و توان

جان ما بین که عجب تاب و توانی دارد

۷

تلخ می گوید و شیرینیم از حد ببرد

طرفه شکر لب ما، نوش دهانی دارد

تصاویر و صوت

دیوان افسر کرمانی به کوشش عبدالرضا افسری کرمانی - عبدالرضا افسری کرمانی - تصویر ۴۴

نظرات