افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۷۲

۱

از درم باز کی آن دلبر طناز آید

عمر بگذشته ندیده است کسی باز آید

۲

باز می دوزمش از سوزن صبر و نخ تاب،

تیر مژگانت اگر پرد در راز آمد

۳

سوخت در آتش غیرت دل خونم، که چرا،

لب جام است که با لعل تو دمساز آید

۴

مالک حسن است که زآن مرحله در کشور عشق

ار نیاریش دو صد قافله ناز آید

۵

دل به زلف تو بسی هست ولی سوخته نیست

این دل ماست در آن حلقه که ممتاز آید

۶

گر تو با زمزمه بر خاک من آری گذری،

ز استخوانم به لحد همچو نی‌ آواز آید

۷

مرغ جانم به کمان خانه ابروت نشست

نیک دارش تو، مبادا، که به پرواز آید

تصاویر و صوت

نظرات