
افسر کرمانی
شمارهٔ ۸۶
۱
زلف سیه منه که حجاب قمر شود
مپسند روزگارم از این تیره تر شود
۲
آیینه روی من، مشو ایمن که سوی توست
آهم، که هم عنان نسیم سحر شود
۳
غافل مشو ز آتش پنهانی دلم،
مپسند پای تا سرم از گریه تر شود
۴
سیلی است سیل اشک که از هجر لعل یار،
هرچند خون شود جگر، این بیشتر شود
۵
پیداست کز غم لب یاقوت فام توست
لخت دلم که رنگ به خون جگر شود
۶
ویرانه دلم که بود جای گنج مهر،
ز این بیشتر مخواه که زیر و زبر شود
۷
کوته نظر، نظر ز تو بر دیگری کند
حاشا که دیده جز به رخت دیدهور شود
۸
ای نور دیده دیده به غیرت درآورم
گر دیده باز بر رخ یاری دگر شود
۹
افسر حدیث عشق تو و محنت فراق
مشکل فسانه ای است مبادا سمر شود
تصاویر و صوت

نظرات