
افسر کرمانی
شمارهٔ ۹
۱
از دیده چکد قطره خون جگر ما
خون جگر آویزه چشمان تر ما
۲
عزم سفر کوی تو داریم و نباشد
جز لخت جگر توشه راه سفر ما
۳
ماییم همان نخل که در دامن اطفال،
با سنگ فرو ریخته باشد ثمر ما
۴
رمزی بود از آب حیات و دل ظلمت
در تیره شبان گر نگری چشم تر ما
۵
با آن که بلند است تو را کوکب مسعود،
اندیشه کن از شعله آه سحر ما
۶
این گونه که عشقم ز خودی خانه بپرداخت
روزی تو درآیی که نباشد اثر ما
۷
افسر، به حریم در آن دوست رسیدیم
بد خضر در این راه همی راهبر ما
تصاویر و صوت

نظرات