
افسر کرمانی
شمارهٔ ۹۰
۱
خط تو هالهصفت، ماه در میان دارد
مه تو جای بر اوج سپهر جان دارد
۲
ز چشمکان تو پیداست ای صنم، بر خلق
که فتنه های غریب آخرالزمان دارد
۳
ز بس که با سر زلفت گرفته خو، دل من
دل من و سر زلف تو یک نشان دارد
۴
به تنگ عیشی خود راضیم که این احوال
بسی شباهت با نقش آن دهان دارد
۵
مرا از این تن کاهیده خاطری شاد است
که نسبتی همه با موی آن میان دارد
تصاویر و صوت

نظرات