افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۹۲

۱

زین سان که آن پیمان‌گسل، آغاز دستان می‌کند

آخر به خون دوستان، آلوده دستان می‌کند

۲

هی خم به گیسو می‌دهد، هی چین به ابرو می‌نهد

هی دل به یغما می‌برد، هی غارت جان می‌کند

۳

از چین زلف چون زره، آن دم که بگشاید گره

شکل هزاران دایره، بر مه نمایان می‌کند

۴

از نیروی سرپنجه‌اش، دل‌ها سراسر رنجه‌اش

ویژه دلم، کآشفته‌اش از زلف پیچان می‌کند

۵

با آن که دل شد زآن او، سر سود بر فرمان او

با وی کند مژگان او، کاری که پیکان می‌کند

۶

وه کز غرور دلبری وز غایت افسونگری

سرداری و سرلشکری با زلف و مژگان می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات