
افسر کرمانی
شمارهٔ ۹۷
۱
شبی به شوخیم، آن ترک سیمتن بکشد
مرا چو شمع سحرگه در انجمن بکشد
۲
چگونه طاقت گفت و شنیدمی آرم
از آن دو لب، که مرا ذوق یک سخن بکشد
۳
ز بس که گشتم و چهرش عیان نگشت مرا
خیال آن کمر و فکر آن دهن بکشد
۴
روا مدار، چو من عندلیب نغمه سرای
شبی به گلشنم، آن زلف چو زغن بکشد
۵
چگونه بوسه توانم زدن به پیرهنش
مرا که یک نفس، آن بوی پیرهن بکشد
۶
مرا وطن سر زلف تو بود و دور شدم
جدا ز زلف توام حسرت وطن بکشد
۷
میسر است که با تیغ ابروان بکشی
مخواه تا دگری در چه ذقن بکشد
نظرات