
کوهی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
بوسه می خواهم و لعلت چو شکر میخندد
همچو خورشید که بر روی قمر میخندد
۲
چشمم از گریه درو لعل بریزد همه شب
لب و دندان تو بر لعل و گهر میخندد
۳
ذره سان میل بخورشید لبت کرد دلم
بخت بر حال من زیر و زبر میخندد
۴
می کند گریه و افغان بچمن بلبل مست
غنچه بگشاده لب از شاخ شجر میخندد
۵
عاقبت سیل سرشکم ببرد بنیادش
هرکه بر گریه ارباب نظر میخندد
۶
ماه رخسار تو ازمشرق جان کوهی
آفتابی است که هر شام و سحر میخندد
نظرات