کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۱۵

۱

در شام صبح صادق دیدم که سر بر آورد

ماه دو هفته روئی چون مهر خاور آورد

۲

شام سحر ندیدم جز آفتاب رویش

کان ماه روی خود را اندر برابر آورد

۳

در روی ما بخندید دلبر چو صبح صادق

کان خنده لب او صد قند و شکر آورد

۴

آنمه چو روی بنمود شد هر دو کون روشن

هر ذره از جمالش خورشید دیگر آورد

۵

شاه دو عالم آمد در کلبه فقیران

شمع و شراب و شاهد با خویشتن آورد

۶

شاهد جمال او بود می لعل آبدارش

روی چو آتش او شمع معنبر آورد

۷

در داد ساغری می چون آفتاب روشن

در کام من بمستی لعل لبش برآورد

۸

چون شیر و شهد و شکر بودیم هر دو آن شب

اما شب طویلش چون صبح محشر آورد

۹

از پرتو جمالش کان آفتاب جانهاست

کوهی ز سنگ خارا گه لعل و گه زر آورد

تصاویر و صوت

نظرات