کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۲

۱

از هر که گلبن بینند روی جان را

پنهان کجا توان کرد خورشید آسمانرا

۲

اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق

دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را

۳

روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه

چون چشم جان گشادیم دیدم آن دهانرا

۴

خورشید روی خود را آن ماه مینماید

همچون هلال می بین آن طاق ابروانرا

۵

در احسن صور حق خود را نمود مطلق

گر دیده پاک داری بشناس گلرخان را

۶

توجبه بدن را صد چاک زن که آن سرو

بند قبا چو بگشود بگشاد آن میان را

۷

او در میانه ما ما در کنار اوئیم

عین الیقین شد آن سر بگذر تو کمانرا

۸

حق دل رباید از ما اما به چشم خوبان

در جان نگاه میدار سودای دلبران را

۹

دریای وحدت حق موج و حباب دارد

انسان حباب میدان در بحر مردمان را

تصاویر و صوت

نظرات