
کوهی
شمارهٔ ۱۲۷
۱
دل از محبت دنیا و آخرت بردار
بشو باشک نیاز و به بین بطلعت یار
۲
تا چو زلف از رخ زیبای تو سر بر گردیم
صفت از ذات تو هرگز نشود مایل یار
۳
بهوای قد سرو تو چو در خاک رویم
سر برآریم بمهر تو چو گل از گل یار
۴
فاعل مطلق ما او است عیان می بینم
هر چه خواهد بکند خاطر آن فاعل یار
۵
آن امانت که خدا عرض باشیا میکرد
هالک آمد همه خود بود بر آن حایل یار
تصاویر و صوت

نظرات