کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۲۸

۱

عنقای دلم بنوک منقار

بال و پر خویش کرده طیار

۲

از قاف وجود کرد پرواز

آمد ز هوا بسوی منقار

۳

شمس و قمر است هر دو بالش

در هر پر او هزار انوار

۴

باشد ز دو بال او شب قدر

ماننده ی زلف و روی دلدار

۵

هر ذره ز روی اوست خورشید

خورشید ز ذره شد پدیدار

۶

چون دید که غیر او کسی نیست

ایمان آورد و کرد اقرار

۷

کوهی چو عروس طبع خود را

انکار نموده ای ز ابکار

تصاویر و صوت

دیوان باباکوهی - علی باباکوهی - تصویر ۷۱

نظرات