
کوهی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
ما نگردیم ز سودای پریرویان بس
نکند دل ز تمنای رخ جانان بس
۲
بلبل روح مرا در چمن باغ جنان
روی او نسترن و خط خوش ریحان بس
۳
عندلیب سحری گریه کنان میگوید
که دلم را بسحرگاه گل خندان بس
۴
تا به بیند همه اسماء و صفات خود را
پیش دیدار خداوند دل انسان بس
نظرات