کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۴۴

۱

دارم از رنگ رخت در دل و در جان آتش

نیست در شعله خورشید از اینسان آتش

۲

هم از آنشمع که روشن شد از هر دو جهان

دید از شاخ شجر موسی عمران آتش

۳

دیدم از نور رخ ماه تو ای سرو بلند

هست در سینه خورشید درخشان آتش

۴

آتش مهر تو تنها نه دل سنگ بسوخت

دارد از رنگ لبت لعل بدخشان آتش

۵

بهوای گل روی تو بدیدم در باغ

بود اندر جگر غنچه خندان آتش

۶

از فروغ رخ خورشید جهان آرایت

کفر زلفین تو زد در دل ایمان آتش

۷

بسکه از نور رخت سوخت درون کوهی

برد از آه دلش شمع شبستان آتش

تصاویر و صوت

دیوان باباکوهی - علی باباکوهی - تصویر ۷۸

نظرات