
کوهی
شمارهٔ ۱۴۵
۱
هر که جویای کریم آمد کرم می بایدش
در ره رزق خدا از سر قدم می بایدش
۲
هر که قانع شد بدرد عشق جانان همچو ما
ترک سوداهای فکر بیش وکم می بایدش
۳
تا سواد الوجه فی الدارین او باشد درست
از سر زلف سیاه خود علم می بایدش
۴
بهر یاقوت لب دلجوی جان بخش حبیب
قوت جان از آه و اشک و درد و غم می بایدش
۵
با غم جانان بباید ساخت در دنیا و دین
دل که او را جاودان ناز و نعم می بایدش
۶
دم نمی باید زدن بی یاد آن دلبر دمی
گر از آن لب ساغر می دمبدم می بایدش
۷
وانکه چون کوهی بفقر و فاقه می سازد مدام
صبر همچون کوهی در جبر و ستم می بایدش
نظرات