
کوهی
شمارهٔ ۱۵
۱
دیده ام آن ماه را در نیم شب
گفته ام الله اکبر نیم شب
۲
وه چه شب بود آنکه در یکدم رسول
رفت او از چرخ برتر نیم شب
۳
خواند حق بر مصطفی از روی سر
مصحف و دیوان و دفتر نیم شب
۴
هر که چون مه شد گدای آفتاب
یافت از خورشید زیور نیم شب
۵
بود آنشب نه فلک از بوی عود
سینه پر آتش چو مجمر نیم شب
۶
برتر از سدره نمی شد جبرئیل
گفت میسوزد مرا پر نیم شب
۷
هر که را باشد مراد از روز وصل
می شود بی شک میسر نیم شب
۸
حق چو او را گفت ما زاغ البصر
تا به حضرت رفت یکسر نیم شب
۹
سر برآرد بر فلک چون ماه نو
آنکه بنهد بر زمین سر نیم شب
۱۰
دید کوهی درّ اشک چشم خویش
دیده را دریای گوهر نیم شب
تصاویر و صوت

نظرات