
کوهی
شمارهٔ ۱۵۳
۱
جمله توئی و من نیم نیست در این میان غلط
بر رخ تست دیده ام هر دو جهان چو خال و خط
۲
نیست تو را کرانه ی تا که کنار گیرمت
هست بسیط را بگو طرف و کنار یا وسط
۳
در دل ما خدا بود هم بمیان بحر جان
جسم چو زورقی بودجان تو شدبسان شط
۴
باز سفید روح بین در برو بحر میپرد
نفس بود رفیق تو در تر و خشک همچو بط
۵
گوش گشا و دیده ها شرح غمش شنو بیا
تا که بیان کنم بسی پیش شما از این نمط
۶
درتن آفتاب جان پخته شد ایدل حزین
خام ممان که می شوی در نظر خدا سقط
۷
کوهی خسته دل بجان گشت مجرد از جهان
تاکه بدید بی جهت ذات و صفات ما فقط
تصاویر و صوت

نظرات