کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۵۶

۱

همچو روغن سوخت جانم تا شدی روشن چو شمع

بر سر ما هر شبی تا صبحدم در پیش جمع

۲

گر تمنای وصال یار داری همچو ما

باید از دنیی و عقبی برگذشت از چشم جمع

۳

از نوافل می شود حق بنده را بشنو حدیث

هم تکلم هم بشر هم بطش سبع آنگاه شمع

۴

کوهیا شکر خدا باری که از روز ازل

تافت از خورشید روی ماه برجان تو لمع

تصاویر و صوت

نظرات