
کوهی
شمارهٔ ۱۵۸
۱
کار دنیا همه زرق است و فریب است صداع
عارفان بر سر اینها نکنند ایچ نزاع
۲
مفلسانیم که عالم بجوی نستانیم
نیست ما را بجهان جز غم عشاق متاع
۳
زاهد از زهد و ریا دور که رندان صبوح
بوی تزویر شنیدند همه زین اوضاع
۴
مو کشانش بخرابات درآریم چو چنگ
هر که ما را ز می لعل تو باشد مناع
۵
بوصالت نرسد هرگز و واصل نشود
هر که از جان نکند با غم عشق تو وداع
۶
ظالم از درد تو هر دم بعدم نیست شود
می کند غمزه خونخوار تو بازش ابداع
۷
همچو کوهی بجهان روشن و فردیم همه
تا گرفتیم زخورشید تو چون ماه شعاع
نظرات