کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۶۸

۱

بحسن خود شد او دلدار عاشق

که آنرا نیست جز او یار عاشق

۲

گهی لیلی شدی و گاه مجنون

گهی عذرا شدی و گاه وامق

۳

چه اول قل هو الله و احد خواند

بوحدت در نمی گنجد خلایق

۴

ز زلف و روی او بشکفت در باغ

گل صد برگ و ریحان و شقایق

۵

دلیل راه ما شد آفرینش

بخالق راه بردیم از خلایق

۶

چه کوهی آفتابی داشت در جان

برآمد از دل او صبح صادق

تصاویر و صوت

نظرات