کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۸۸

۱

گرچه چون پروانه از شمع وصالت سوختم

شمع هم میسوزد از آه دل آتش فشان

۲

ما ز لعل یار دندان طمع برکنده ایم

چون بکام دل نمی یابیم بوسی از گران

۳

باسگان کوی او میباش شبها تا بروز

کوهیا می مال روی زرد خود بر آستان

تصاویر و صوت

نظرات