کوهی

کوهی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

دلم از درد تو فریاد برآورد که آه

شده از حال دلم جمله ی ذرات گواه

۲

تا سگ کوی تو بر دیده ما پای نهد

خاک گشتیم و فتادیم از این رو در راه

۳

گفتم ای جان جهان جز تو ندارم در دل

گفت مائیم چوجان در دلت الله الله

۴

تا ز خورشید رخش دیده ما روشن شد

روی او بود بهر ذره چو کردیم نگاه

۵

بر در غیر خدا کوهی دیوانه نرفت

دارد از حضرت سلطان جهان شی الله

تصاویر و صوت

نظرات