کوهی

کوهی

شمارهٔ ۲۲

۱

هستم از لعل تو در آتش و آب

مردم و سوختم مرا دریاب

۲

از جلال و جمال و زلف و رخت

میکند در دلم خطاب خطاب

۳

از دل و آب دیده در عشقت

میخورم روز و شب شراب و کباب

۴

آه کز نفس قیس و طاعت جان

چند باشیم در خطا و ثواب

۵

همه زنار کافری بستند

از دو زلف تو شیخ و طفل و شباب

۶

ز آتشت سوختیم با دم سرد

تا مرا سوختی ز آب و تراب

۷

تو محیطی و هر چه موجودند

غرقه در موج بحر بی پایاب

۸

خاک در کاه تست هر دو جهان

ان هذا اقل ما فی الباب

۹

ما به نسبت صفات فعل توئیم

خویشتن گفته فلا انساب

۱۰

هم بچشم تو دیده ام روشن

شدت ذات تو است بر توحجاب

۱۱

هست کوهی چو قشر و عشقت لب

عین یکدیگرند قشر و لباب

تصاویر و صوت

نظرات