کوهی

کوهی

شمارهٔ ۲۲۲

۱

در تو حیرانم که چونم ساختی

چار عنصر را بهم پرداختی

۲

وز دل و ز دیده ی ما ای حبیب

خویشتن را دیده و بشناختی

۳

قلب مؤمن گفته عرش من است

آمنی و عرش را بنواختی

۴

خود شراب و شاهد و ساقی شدی

زان چو شمعم در میان بگداختی

۵

کوهیا روزی که قالب ساختند

سگ شدی واسب را می تاختی

تصاویر و صوت

نظرات