
کوهی
شمارهٔ ۲۴
۱
خوانده ام از عنده ام الکتاب
آیه طوبی لهم حسن المآب
۲
باز گشتم بسوی آن حضرت
چون شنودم ز حق الیه متاب
۳
لمن الملک گفت حسن و رخش
کرد از خود سئوال و داد جواب
۴
ماه و خورشید خاک آن کوبند
شد بر آن در اقل ما فی الباب
۵
به کلام فصیح حضرت حق
میکند با حبیب خویش خطاب
۶
تا به بخشد مرا وصال ابد
کرم و لطف اوست بی پایاب
۷
مطلب گفت غیر ما از ما
چه عطا به ز دیدن وهاب
۸
عشق در جان ما جمال نمود
چون بدرگاه دل شدم بواب
۹
همچو خورشید صبحگاهی بود
آن مه بدر کرد رفع حجاب
۱۰
شاهد غیب گوش دل ما لید
گفت بی ماجری شدی درخواب
۱۱
چون رسیدی به آفتاب قدیم
برگذر کوهیا ز آب تراب
نظرات