
کوهی
شمارهٔ ۲۷
۱
ظل ممدود سر زلف تو چون بر سر ماست
ز آفتاب رخت ای جان همه نور است و صفاست
۲
غیر خورشید جمال تو نه بیند دگری
از مه روی تو چون دیده جانها بیناست
۳
تا بگویم صفت عشق تو را موی به موی
بر سر موی من از تن به زبانی گویاست
۴
اختلافات بسی هست بصورت ای دل
هستی اوست به تحقیق که در من پیداست
۵
همچو پرگار تو سرگشته چرا میگردی
نقطه از سرعت خود گرچه که دائر به نماست
۶
به از آن نیست که بر هر چه نظر بگشائی
به یقین بازشناسی که همان ماهلقاست
۷
سرخ و اسفید و کبود و سیه و زرد یکی است
گرچه در دیده ما چهره خوبان زیباست
۸
کوهیا میل به اعلی و به اسفل چه کنی
چون همه اوست نه پستی بود و نه بالاست
تصاویر و صوت

نظرات