
کوهی
شمارهٔ ۲۸
۱
شام معراجی که زلف یار ماست
قاب قوسین ابروی آنمه لقا است
۲
وهوه معکم گفت ای دل درنگر
تا نه پنداری که او از جان جدا است
۳
نحن اقرب آیتی بس روشن است
یعنی او نزدیکتر از ما بما است
۴
آفرینش ظل ممدودوی است
او بر اشیاء علی العرش استواست
۵
اسم الهادی بدان ای راه رو
دوست ما را جانب خود رهنما است
۶
از سرای امهانی شو برون
من رانی دان که قول مصطفی است
۷
هیچ میدانی علی عینی چه بود
مردم چشم همه جانها خدا است
۸
چون خدا پرورد کوهی را بلطف
روز و شب ذکر زبانش ربنا است
تصاویر و صوت

نظرات