کوهی

کوهی

شمارهٔ ۴۶

۱

جمالش را جلال آئینه دار است

جلالش را جمال آئینه دار است

۲

خود است آئینه خود در حقیقت

بهر صورت از این رو آشکار است

۳

یکی گردد دو صدر ره می شماری

یکی باشد عددها بی شمار است

۴

سفید و سرخ و زرد و سبز و اسود

ز یکدست است ونقش یک نگار است

۵

سواد الوجه دل شد خال آن ماه

ز زلف و روی او لیل و نهار است

۶

ز یک آب است بستان سبز و خرم

صباحی گفت گلها عین خار است

۷

چو گفت او کل یوم هو فی الشان

نمی دانم که کوهی در چه کار است

تصاویر و صوت

دیوان باباکوهی - علی باباکوهی - تصویر ۳۱

نظرات