
کوهی
شمارهٔ ۵۶
۱
دیده خونبار را دیدار خوبان آرزوست
ذره سرگشته را خورشید تابان آرزوست
۲
تا نسیم آن گل رو یافتم از باد صبح
بلبل روح مرا صحن گلستان آرزوست
۳
باغ حسن گلرخان خرم ز جوی چشم ما است
لعل سیراب بتان را چشم گریان آرزوست
۴
از لب جان بخش ساقی جرعه ای میبایدم
تشنه لب مردیم جانرا آب حیوان آرزوست
۵
تا به بیند ذات و اسماء صفات خویش را
حضرت بیمثل را مرآت انسان آرزوست
۶
تا به بینم صورت جانرا بچشم دل عیان
زان سهی بالا مرا قدی خرامان آرزوست
۷
در هوای دیدن لعل لب یاقوت رنگ
کوهی دیوانه دل را کندن کان آرزوست
نظرات