
کوهی
شمارهٔ ۶۲
۱
عکس لعل لبت ای دوست چو در جان من است
اشکم از دیده خونبار عقین یمن است
۲
دل من کرد قبا جامه جانرا صد چاک
روح بر قامت دلجوی لب پیرهن است
۳
یار با ما است شب و روز نمیداند غیر
خلوت ما نشناسد که در انجمن است
۴
هر کجا هست بدلدار قرینم از جان
دل ما در طلب دوست اویس قرن است
۵
خواجه در باز دل و دین همه در باز و ببین
که حجاب است تو را راه در این چاه تن است
۶
چاره کار من بی سرو پا میدانم
ز آتش مهر رخت سوختن و ساختن است
۷
همچو بلبل به چمن ناله کند با کی نیست
روی چون نسترن و زلف برو یار من است
نظرات