
کوهی
شمارهٔ ۶۴
۱
سواد اعظم آن خال سیاه است
سواد الوجه او آنجا گواه است
۲
ز عکس خال آن خورشید رخسار
فراوان داغها در جان ما هست
۳
بر آن دانه و آن خط و خالش
ز سوز سینه ما دود آه است
۴
لبش از خون دلها می خورد می
از این دو چشم مستش در نگاه است
۵
ز خورشید جمالش سوخت جانها
ولی در سایه زلفش پناه است
۶
به اسماء و صفات ذات بیچون
که آدم مظهر سر اله است
۷
بسوزان خرمن پندار کوهی
تعین با یقین چون باد و کاه است
نظرات