کوهی

کوهی

شمارهٔ ۶۸

۱

دارم از ترک برسر خود تاج

به فقیری ستانم از شه باج

۲

سلطنت را ببین که در شب و روز

دارم از ماه و آفتاب سراج

۳

شستم از غیر لوح باطل را

دارم ای جان دلی چو تخته عاج

۴

هر چه او خواست آنچنان کردم

نه بطبع خود و برأی مزاج

۵

همه مرغان سبق ز گل گیرند

بلبل و کبک و قمری و دراج

۶

حضرت حق محیط بر اشیاست

دارد این بحربی عدد امواج

۷

کعبه وصل حق دل است ای دوست

ما از این رو شدیم مسیر به حاج

۸

یار دانست درد کوهی را

کرد از این رو به بوسه ایش علاج

تصاویر و صوت

نظرات