کوهی

کوهی

شمارهٔ ۷۰

۱

ساقی بجام باده گلرنگ در صباح

در صحن بوستان ز کرم گفت الصلاح

۲

تا آفتاب طلعت ساقی طلوع کرد

کردیم دیده بر رخ خورشید افتتاح

۳

با روح او که گفت الست بربکم

جانم چشید از لب ساقی روح راح

۴

تا طفل جام لعل لبش شیر گیر شد

من یافتم ز چنگ سگ نفس بدفلاح

۵

در باغ وراغ آمد و کوهی چو مشت کاه

مشکات را بسوزان از شعله‌ها صباح

تصاویر و صوت

نظرات