
کوهی
شمارهٔ ۷۲
۱
تا نهادم بخاک آن کو رخ
یار بنمود از همه سورخ
۲
وه که در جان هر دل افکاری
مینماید نگار دل جورخ
۳
در شب تار همچو بدر منیر
بنمود از سواد گیسو رخ
۴
روترش کرد یار شیرین لب
چون نمود آن رقیب بد خورخ
۵
عارفان دیده اند واجب را
که نماید ز ممکنات اورخ
۶
در چمن دیدمش صباح چو گل
که گشود آن بت سمن بورخ
۷
زلف و رویش بهم چو دید انسان
داشت بر روی نرگس او رخ
نظرات