
کوهی
شمارهٔ ۸۱
۱
بنور پاک تو چشم دلم چو بینا شد
ز آفتاب رخت هر دو کون پیدا شد
۲
بهر چه کرد نظر دوست غیر خویش ندید
بحسن خویش از این روی یار شیدا شد
۳
در آن مقام که معلوم علم و عالم اوست
صفات ذات شده ذات عین اسما شد
۴
بیک نظر که خدا کرد از سر قدرت
زمین و انجم وخورشید ومه هویدا شد
۵
بدانکه علت غائی است آدم خاکی
از آن به معرفت کردگار دانا شد
۶
بغیر هستی حق هیچ روی ننماید
تو را که دیده دل روشن و مصفا شد
۷
دل شکسته کوهی بیاد آن دلدار
زهر دو کون چو خورشید پاک و یکتا شد
نظرات