کوهی

کوهی

شمارهٔ ۸۴

۱

به قامت گلرخان سرو روانند

همه شکر لب و شیرین دهانند

۲

بغمزه جان و دلها می ربایند

بعشوه دل ز عاشق می ستانند

۳

به تیر غمزه جان ها صید کردند

سیه چشمان همه ابرو کمانند

۴

ز اول درد بر عاشق گمارند

به آخر خود دوای بی دلانند

۵

دل از رفتار خوبان بیقرار است

چو بنشینند خود آرام جانند

۶

شب از هجر بتان کوهی چه نالی

بصبح وصلت آخر میرسانند

تصاویر و صوت

دیوان باباکوهی - علی باباکوهی - تصویر ۵۰

نظرات