شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۰

۱

بیا بر چشم عاشق کن تجلی روی زیبارا

که جز وامق نداند کس کمال حسن عذرا را

۲

بصحرای دل عاشق بیا جلوه کنان بگذر

بروی عالم آرایت بیارا روی زیبا را

۳

دمی از خلوت وحدت تماشا را به صحرا شو

نظر بر ناظران افکن ببین اهل تماشا را

۴

چه مهر است آن نمیدانم که عالم هست در آتش

ز روی خویش بخشد نور هر دم چشم بینا را

۵

الا ای یوسف مصر ملاحت تا بکی داری

بدین یعقوب بیدل را غمین جان زلیخا را

۶

تو حلوا کرده ای پنهان مگسها جمله سرگردان

اگر جوش مگس خواهی بصحرا آر حلوا را

۷

الا ای ترک یغمایی بیا جان را به یغما بر

نه دل ترک تو خواهد کرد نه تو ترک یغما را

۸

جهان پر شور از آن دارد لب شیرین ترک من

که ترکان دوست میدارند دایم شور و غوغا را

۹

سخن با مرد صحرایی الا ایمغربی کم گوی

که صحرایی نمیداند زبان اهل دریا را

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۶۰

نظرات