
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۱۳
۱
نظرت فی رمقی نظره فصا ز فداک
وصلتی بوجودی وجدت ذاتک ذاک
۲
نظرت فیک شهود او ما شهدت سوای
نظرت فی وجود او ما وجدت سواک
۳
اذا جلوت علینا محبته و رضاک
وجدت عینک فینا فاننا مجلاک
۴
ترا هر آینه چون رخ تمام ننماید
یکی هر آینه باید تمام صافی و پاک
۵
منم که آینه دارم از دو کَون تمام
توئی که کرده خود را درو تمام ادراک
۶
مرا که جلوه گه روی جانفزای توام
بدست خویش جلا ده برار از گل و خاک
۷
کسی که هست بوصل تو دائماً خرّم
روا مدار ز هجر تو دائماً غمناک
۸
مرا بناز چو پرورده مکن به نیاز
که از برای نجاتم نه از برای هلاک
۹
منم که نور توام کی ز نار اندیشم
ز نار هر که بترسد بود خس و خاشاک
۱۰
ز رشمن است همه باک مغربی ور نه
همه جهان چو بود دوستش ز دوست چه باک
تصاویر و صوت



نظرات