
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۲۹
۱
من که در صورت خوبان همه او میبینم
تو مپندار که من روی نکو میبینم
۲
نیست در دیده من هیچ مقابل همه اوست
تو قفا مینگری من همه رو میبینم
۳
هرکجا مینگری دیده بدو مینگرد
هرچه میبینم ازو جمله بدو میبینم
۴
تو به یک سوش نظر میکنی و من همه سو
تو ز یک سو و منش از همه سو میبینم
۵
می باقیست که بیجام و سبو مینوشم
عکس ساقی است که در جام و سبو میبینم
۶
گاه با جمله و گه جمله ازو میدانم
گاه او جمله و گه جمله در او میبینم
۷
بوی گلزار تو از باد صبا میشنوم
سرو بستان ترا بر لب جو میبینم
۸
مغربی آنکه تواش میطلبی در خلوت
من عیان بر سر هر کوچه و کو میبینم
تصاویر و صوت


نظرات
محمد
ایمان مظفری