
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۵
۱
ای صفات بیکران تو طلسم گنج ذات
گنج ذات تو گشته مخفی ز طلسمات صفات
۲
هست عالم سربسر نقش طلسم گنج تو
از طلسم و نقش هرگز حل نگردو مشکلات
۳
ای صفاتت نقشبند کارگاه هردو کَون
سایه نور صفات توست نقش کاینات
۴
ظل نقش کاینات از نور تو دارد ظهور
زانکه باشد انبساطش بر جمیع ممکنات
۵
پرتو نور است سایه خود ندارد اختیار
زان سبب هرگز نباشد یکزمان او را ثبات
۶
سایه ناچیز گوید هر زمانی نور را
ای بتو ظاهر شده ماهمچو تو ظاهر بذات
۷
سایه هستی مینماید لیکن او را اصل نیست
نیست را از هست اگر بشناختی یابی نجات
۸
کی خورد خضر حیات از آب حیوان شربتی
تا تو ظلمت را تصور کرده آب حیات
۹
ایدل سرگشته حیران بساط مغربی
بیجهت را گر همی جویی گذر کن از جهات
تصاویر و صوت


نظرات